حکايت ديدار

نويسنده: آیت الله سید ابوالحسن مهدوی



تشرف آقا سيّد كريم محمودي به محضر امام زمان(علیه السلام)

او نه دانشمند نامداري بود و نه چهره شناخته ‌شده و مشهوري، امّا مرد كاسب دين‌باور و پرواپيشه‌اي بود كه به راستي از خوبان عصر خويش بود، يعني معتقد بودند كه از اوتاد و ابدال است، امّا ناشناخته و گمنام مي‌زيست. در تهران پينه‌دوزي مي‌كرد، و بسياري از علماي اهل معنا معتقد بودند كه گاهي حضرت بقية‌الله ـ صلوات الله عليه ـ به مغازة محقّر او تشريف مي‌برند، و با او مي‌نشينند، هم صحبت مي‌شوند و مشكلات و حوائج بسياري از مردم را به واسطة او حل مي‌فرمايند. گويي آن بندة خوب خدا ـ به نوعي ـ واسطة ميان مردم و آن خورشيد آسمان امامت بود، امّا مردم از مقام او غافل بودند و او را نمي‌شناختند.
بزرگاني كه او را مي‌شناختند گاهي به اميد شرفيابي خدمت امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ساعت‌ها در مغازة او مي‌نشستند و انتظار ملاقات حضرت را مي‌كشيدند، شايد هم بعضي‌ها بالاخره به خدمتش مشرف مي‌شدند.
يكي از بزرگان مي‌فرمودند: وقتي ساعتي را در مغازة آقاسيدكريم مي‌نشستيم، آن قدر حال معنويت او قوي و نگاه به چهره و رفتار او مؤثر بود، كه در اثر مجالست با او تا چندين روز شارژ بوديم و حال و هواي پرواز به سوي معنويات را داشتيم.
مرحوم سيّد كريم اهل دنيا نبود حتي خانة مسكوني نداشت و تنها راه درآمدش كفّاشي و پينه‌دوزي بود. او مدّتي در تهران در كوچة غريبان، در منزل يكي از بازاري‌ها زندگي مي‌كرد و با اينكه صاحب‌خانه رعايت حال او را مي‌كرد، امّا نمي‌دانست كه مستأجر او چه انسان بلندمرتبه و بزرگواري است.
بالاخره پس از اتمام زمان اجاره به او مي‌گويد: آقا سيّد كريم! اگر ممكن است منزل ما را با كمال معذرت تخليه كنيد، چرا كه خودمان بدان نيازمنديم. سپس به او ده روز مهلت داده كه منزل ديگري براي خود تهيّه كند. سيّد در ده روز هر چه دست و پا مي‌كند و به هر دري مي‌زند، جايي پيدا نمي‌كند؟ چون كه داراي زن و چند فرزند بوده و صاحب خانه‌ها به خانواده‌هاي بدون كودك با كم تعداد، خانه اجاره مي‌دادند. سرانجام كار به جايي مي‌رسد كه صاحب منزل مي‌گويد: «آقا سيّد! ديگر راضي نيستم در منزلم بماني». سيّد كريم هم با شنيدن اين جمله به ناچار اثاث منزل خويش را جمع مي‌كند و در گوشه‌اي از كوچه پرده‌اي مي‌كشد و در سرماي زمستان كرسي مي‌گذارد و خانوادة خويش را در آنجا پناه مي‌دهد، تا خانه‌اي بيابد. در شدت ناراحتي و غصه بود و در افكار خودش غوطه‌ور كه چه بايد كرد، كه ناگاه متوجه مي‌شود، حضرت ولي‌عصر امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) نزديك مي‌شوند، سيّد كريم فوري به نزد آن حضرت مي‌رود و عرض اخلاص و ارادت مي‌نمايد، آن حضرت مي‌پرسند: سيّد كريم! چه مي‌كني؟ مي‌گويد: سرورم! خود مي‌دانيد. آن گرامي مي‌فرمايند، دوستان ما بايد در فراز و نشيب‌ها شكيبا باشند، اجدادمان مصيبت‌هاي زيادي كشيده‌اند. سيّدكريم مي‌گويد: درست است، خاندان پيامبر در راه خدا هر گونه رنج و فشار و آوارگي و زندان و شهادت و اسارت ديده‌اند، امّا خداي را سپاس كه مصيبت كرايه‌نشيني نديده‌اند كه در فصل زمستان رانده شوند. حضرت تبسّمي نموده و جملاتي به اين مضمون مي‌فرمايند: آري! امّا مهم نيست، نگران نباش، درست مي‌شود؛ ما ترتيب كارها را داده‌ايم، من مي‌روم، پس از چند دقيقه ديگر مسئله حل مي‌شود و مي‌روند. آن گاه به فاصله چند دقيقه مرحوم حاج‌سيّد مهدي خرازي كه از نجّار خوب تهران و اندكي هم به عظمت معنوي آقا سيّد كريم آشنا بود، از راه مي‌رسد، و وقتي آقا سيّد كريم را آنجا مي‌بيند غرق در تعجّب مي‌شود، مي‌گويد: من شب قبل حضرت ولي‌عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را در خواب ديدم، ايشان به من فرمودند: فردا صبح فلان منزل را به نام سيّد كريم مي‌خري و در فلان ساعت او در فلان كوچه نشسته، مي‌روي و كليد منزل را به او مي‌دهي. من ازخواب بيدار شدم، ساعت 8 صبح به سراغ منزل رفتم، ديدم صاحب آن خانه مي‌گويد: چون مقروض بودم، ديشب متوسّل به حضرت بقية‌الله ـ ارواحنا فداه ـ شدم كه اين خانه به فروش برسد تا من قرضم را بدهم. من خانه را كه در بازارچة «علي شهرياري» بود خريدم و كليدش را گرفتم و وقتي خدمت مرحوم سيّد كريم رساندم كه تازه حضرت صاحب‌الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) تشريف برده بودند. كليد خانه را تحويل سيّد كريم داده و او را به خانه جديد مي‌برد.
اگر لطفي كني آيي كنارم
به خاك پاي تو سر مي‌گذارم
براي ديدنت جز نيمه جاني
كه بر لب آمده چيزي ندارم
از اين دنيا فراقت كرده سيرم
از آن ترسم به هجرانت بميرم
اگر خواهي نباشي همدم من
به دام خود چرا كردي اسيرم؟
(علي‌اصغر يونسيان)
پيام‌ها و برداشت‌ها
1. از اوتاد و ابدال بودن در هر كسبي ممكن است. مهم، عمل به وظيفه است. اوتاد سي نفرند، و همان‌گونه كه كوه‌ها اوتاد و ميخ‌هاي زمين‌اند1، اينان2 نيز وجودشان حافظ و نگهدارندة زمين از بسياري بلاهاي آسماني و ارضي است و به بركت آنها بسياري از مشكلات و بلاها از مردم دفع يا رفع مي‌گردد. هر كدام از آنها كه از دنيا بروند، فرد شايستة ديگري جانشين او مي‌گردد.3
ابدال هم، چنان‌كه مرحوم طريحي در مجمع‌البحرين مي‌گويد: «جمعي از صالحان مي‌باشند كه همواره در زمين هستند. وقتي يكي از آنها فوت كرد، خداوند بدل او شخص صالح ديگري را مي‌گذارد».4
و در روايتي از اميرالمؤمنين(علیه السلام) است كه:
«ابدال در شام و نجبا (انسان‌هاي پاك‌سرشت و خوش‌نفس) در مصر و عصائب (جوانمردان رشيد و نيرومند) در عراق هستند».5
2. ورود امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به مغازه و محل كسب، پيامي براي همه انسان‌ها، در هر شغلي، دارد كه اگر انسان خود را پاك كرد و از انحراف فكري و اخلاقي و زشتي عمل خود را شست‌وشو داد، فضاي محل زندگي و محل شغل او آن چنان نورانيتّي پيدا مي‌كند كه زمينه براي ورود محبوب دل‌ها و نور افشاني به آن مكان فراهم مي‌گردد.
3. واسطه‌هاي فيض كه از طرف امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) مأذون در رفع گرفتاري‌ها و مشكلات مردم مي‌شوند بسيار هستند ولي ناشناخته و مكتوم مي‌باشند. يكي از بزرگان مي‌فرمودند: آقا سيّد كريم آنچه در آمد از راه پينه‌دوزي داشت، زير پاي خويش مي‌گذاشت. ولي گاه مي‌شد كه چند برابر مبلغي كه به دست آورده بود را به فقيري كمك مي‌كرد. يك روز كه آسيدكريم براي كاري از مغازه بيرون رفت، فرش او را كنار زدم، ببينم چه مقدار پول در آنجا هست؟ با كمال تعجب ديدم هيچ پولي وجود ندارد.
4. غالباً انسان‌هاي وارسته از دنيا و پيوسته به عقبا، گمنام هستند و جز افرادي كه از نزديك با آنها در ارتباط هستند و به خاطر مصلحت‌هايي، اطّلاع از كار آنها را پيدا مي‌كنند، ديگران آنها را افرادي عادي مي‌پندارند. سپس آنگاه كه فوت مي‌كنند، اطرافيان اجازه پيدا مي‌كنند كه آنها را معرّفي نمايند. اگر كسي در راه خداوند متعال قدم بردارد و خواهان سير الي‌الله و سلوك به سوي او باشد، هر گاه حكمت ايجاب نمايد، با چنين افرادي مرتبط مي‌شود و يا اينكه آنها به سراغ او مي‌آيند و دستش را گرفته، به سر منزل مقصود مي‌رسانند.
5. انقطاع از دنيا يكي از رموز امكان پرواز به عالم ملكوت است. آن گاه كه انسان فرو رفته در دنيا و لذائذ آن مستعد حالت سنگيني بر زمين پيدا مي‌كند و گويا چسبيده به زمين شده و نمي‌تواند عروج به عالم معنويت كند. چنانچه بسيار بودند كساني كه با حضرت ابي‌عبدالله‌الحسين(علیه السلام) تا كربلا و تا شب عاشورا همراهي كردند، ولي وقتي امام(علیه السلام) بيعت خويش را از عهده آنها برداشتند و آنها را در ماندن و رفتن مخيّر نمودند، بلند شدند و دسته دسته به بهانه‌هاي گرفتاري دنيا، رفتند و زندگي دنيا را بر شهادت در ركاب حضرت سيدالشهداء(علیه السلام) ترجيح دادند. به اين آيه قرآن توجه کنيد:
يا أيـّها الذّين آمنوا مالكم إذا قيل لكم انفروا في سبيل‌الله إثّاقلتم إلي الأرض أرضيتم بالحياة الدّنيا من الآخرة فما متاع الحياة الدّنيا في الآخرة إلاّ قليلٌ؛6 اي كساني كه ايمان آورده‌ايد! چرا هنگامي كه به شما گفته مي‌شود به سوي جهاد در راه خدا حركت كنيد، بر زمين سنگيني مي‌كنيد (و سستي به خرج مي‌دهيد)؟! آيا به زندگي دنيا به جاي آخرت راضي شده‌ايد؟! با اينکه متاع زندگي دنيا در برابر آخرت، جز اندكي نيست.
6. از وظايف مهم هر مسلماني، رعايت حق‌النّاس در همة زمينه‌ها است و آنان‌كه به وظايف ديني اهتمام بيشتري مي‌ورزند، بيشترين حدّ تجلي را در حق‌النّاس رعايت مي‌كنند ولو آنكه خود را در مشكلاتي بيندازند. همچنين آقا سيّد كريم كه در فصل سرما، خانه را تخليه كرد، به خاطر آنكه صاحب‌خانه ديگر راضي به سكونت او در آنجا نبود، خود و زن و بچة خويش را كنار كوچه آواره كرد تا راه گشايشي براي او برسد.
امام صادق(علیه السلام) مي‌فرمايند: «خداوند به چيزي افضل و ارزشمندتر از اداي حقّ مؤمن، عبادت نشده است».7
و اميرالمؤمنين(علیه السلام) مي‌فرمايند: «خداوند سبحان حقوق بندگانش را مقدم بر حقوق خودش قرار داده است، پس هر كه قيام به حقوق بندگان خدا كند، كار او منجر به قيام به حقوق الله مي‌شود».8
7. صبر و شكيبايي در مشكلات، باعث پيروزي و ظفر بر مقصود مي‌شود.9
اميرالمؤمنين(علیه السلام) مي‌فرمايند: شيريني ظفر و پيروزي، تلخي صبر كردن را از بين مي‌برد.10
8. كساني كه با كهف حصين و غياث المضطرّ المستكين، امام زمان(علیه السلام) در ارتباط هستند، اگر با مشكلي در زندگي مواجه شوند، قبل از وقوع مشكل، امام(علیه السلام) به فكر رفع مشكل او هستند، گرچه خود شخص اطلاع ندارد كه فردا در چه مشكلي واقع مي‌شود. آقا سيّد كريم وقتي اثاثيه منزل را بيرون آورد و كنار كوچه گذاشت، متحيرانه ايستاد، متوجه شد كه شب قبل، آن تاجر محترم يعني حاج سيّد مهدي خرازي خواب ديده و امام(علیه السلام) سفارش حلّ مشكل آقا سيّد كريم را به او نموده‌اند. و چه بسيار كه ما به فكر مولاي خود نيستيم امّا آقا به فكر حل مشكلات ما هستند.
9. امام(علیه السلام) حواله به پول هر كس نمي‌دهند. مسلم بايد پول شخص حلال باشد تا امام(علیه السلام) منّت بر او گذاشته و به او حواله براي خرج كردن در امر خير دهند، وگرنه هر مالي قابليت براي هزينه شدن در هر كار خيري ندارد.11
10. در اين جريان مي‌بينيم كه فروشندة آن خانه هم براي اداي قرض خويش مدت‌ها نگران بوده و مي‌خواسته خانة خود را بفروشد ولي مشتري براي خانة او پيدا نمي‌شده است، تا اينكه براي فروش خانه متوسل به حضرت ولي‌عصر(علیه السلام) مي‌شود. راستي عجيب است ارتباط پيدا كردن بسياري از قضايا با هم. از زماني كه فروشنده آن خانه بدهكار و مقروض به مردم مي‌شود، خداي رحمان و رحيم مي‌داند كه در نهايت چگونه خانة او را به فروش برساند كه هم مشكل قرض او ادا شود و هم از طرف ديگر، آقا سيّد كريم در موقعيت اضطراري خاص، به كيفيتي كه آن تاجر خواب ببيند، صاحب منزل شود. خلاصه اگر هميشه متوسل به پروردگار بوديم و در فراز و نشيب زندگي خدا را فراموش نكرديم، خداي عزيز و مهربان، با ارتباط دادن بسياري از قضايا، به گونه‌اي آبرومندانه مشكلات را حل مي‌نمايد كه عقل‌ها متحير و مبهوت مي‌ماند.
ريزم ز ديده اشك غم‌اندر هواي تو
جان‌هاي عاشقان تو بادا فداي تو
هر چند روسياهم و شرمنده و حقير
روز و شبان همي طلبم من لقاي تو
آيينة جمال و جلال خدا تويي
گرديده خلق، عالم امكان براي تو
فيض خدا به هر كه رسد از تو مي‌رسد
امروز ما سواي تو باشد گداي تو
اي قبله‌گاه عالم و آدم ز جاي خيز
تا سر نهند جمله خلائق به پاي تو
شخصت ز ديده گرچه نهان است در جهان
ليكن به قلب شيفتگانست جاي تو
در انتظار مقدم پاكت نشسته‌اند
ببينند تا كه دولت بي‌انتهاي تو
لبريز گشته ظرف جهان از جفا و جور
بر پا لواي عدل نمايد خداي تو
حيران اسير مهر تو گرديده از ازل
خاكش سرشته گشته ز آب ولاي تو
(آيت‌الله ميرجهاني)

پي نوشت :

1. والجبال اوتاداً؛ سورة نبأ (78)، آية 7.
2. غيبت طوسي، ص 102؛ بحارالانوار، ج 52، ص 158.
3. مجمع‌البحرين، ماده بدل.
4. همان.
5. مجمع‌البحرين، ماده عصب
6. سورة توبه (9)، آيه 38.
7. اصول كافي، ج 2، ص 170.
8. غررالحكم.
9. همان.
10.همان.
11. داستان جامع شيخ مجتبي كلماسي.

منبع: ماهنامه موعود شماره 92